رؤیای مامان و بابا

منم بابا شددددددددددددددددددددددددددددم

سلام بابایی کوچولوی خودم. خداجونم خیلی دوستت دارم . بهترین عیدی تمام عمرم رو بهم دادی . یه کوچولوی ناز که خدا توی دل مامانی قرار داده تا بزرگ بشه و بیاد توی بغل مامان و باباش. تقریباً ساعت 11:46 صبح 28 اسفند 1393 بود که یه پیامک از طرف مامان برام اومد .  « سلام بابا بهرام جون من دارم میام ..شدم عیدی خدا براتون » وقتی پیامک رو خوندم گیج شدم . چند بار پیام رو از دوباره خوندم . از خود بیخود شدم . پیش عموت بودم . رفتم بیرون به مامانی زنگ زدم . باورم نمی شد . اصلاً نمی دونستم چیکار می کنم . نزدیک بود بخورم به در و دیوار . نمی دونی با چه سرعتی خودمو رسوندم خونه . خدا خیلی مارو دوست داشت که تو رو به ما د...
28 اسفند 1393

منم مامان شددددددددددددددددددددددددددددم

سلام کنجد قشنگ من . چه بی سرو صدا اومدی توی دل مامانی. خدا جونم عاشقتم . شکرت ؛ شکر که منم لایق معجزه ی بزرگت کردی. عزیز کوچولوی من زود زود بزرگ شو تا مامان صدای قلب قشنگت رو بشنوه. شدی بهترین عیدی برای سال 94 . 28 اسفند 93 ساعت 9 چهل و پنج دقیقه وقتی بی بی چک 2 خط رو دیدم قلبم داشت وایمیساد باورم نمیشد بعد از 9 ماه انتظار منم بی بی 2 خط ببینم اونم کمتر از 15 ثانیه 2 تا خط پر رنگ................... نیم ساعت بعد  رفتم آز مایش دادم و بعععععععععععععععععععععله شما اومده بودی توی دلم. عزیزکم جات خوبه ؟ محکم بچسب بهم تا به وقتش بغلت کنم ................. واااااااااااااااای خدا ممنونم ممنون ...
28 اسفند 1393
1